جدول جو
جدول جو

معنی نکته گو - جستجوی لغت در جدول جو

نکته گو
(مِ پَ)
نکته گوی. رجوع به نکته گوی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
ایرادگیر، اعتراض کننده
فرهنگ فارسی عمید
(لَ / لِ گَ)
نیله گاو. نیل گاو. نیل گو. رجوع به نیله گاو شود
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
عیب گیر. (آنندراج). اعتراض کننده. (ناظم الاطباء). ایرادگیرنده. معترض. (فرهنگ فارسی معین). خرده گیر. ناقد. نقاد:
نکته گیری به کار نکته شگفت
بر حدیثی هزار نکته گرفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. سکنه آن 293 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نکته یاب. نکته سنج: و مسأله گوئی یا نکته جوئی یا فصیح سخنی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 141). رجوع به نکته سنج شود
لغت نامه دهخدا
(نُ تَ / تِ)
عمل نکته گوی. رجوع به نکته گوی شود: مشغول به نکته گویی و بذله جویی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 108)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نکته سنج. نکته پرداز. (آنندراج). بلیغ و زبان آور و لطیفه گو. (ناظم الاطباء). آنکه نکته های دقیق و لطیف گوید. (فرهنگ فارسی معین) : دیوانه ای نام او ابوالفوارس به غایت نکته گوی. (ترجمه محاسن اصفهان ص 113)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکته گیر
تصویر نکته گیر
ایراد گیرنده معترض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیله گو
تصویر نیله گو
نیله گاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گوی
تصویر نکته گوی
نغز گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکته گویی
تصویر نکته گویی
نغز گویی گفتن نکته های دقیق و لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
خرده گیر، منتقد، ناقد، نقاد، نکته سنج
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چوافتاده شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو جدا شده از گله
فرهنگ گویش مازندرانی
گستاخ، کسی که سخنان درشت گوید، بیهوده گوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی